خوب شدن عروسک خوشگلم
دیروز عزیزم بعد از یه هفته ای مریضی بالاخره کمی خوب شد ما رو از فکر و خیال انداخت سر سفره شام بودیم که دخملی دلش غذا می خواست دکتره هم بهمون گفته بود حالا دو سه روزی کته وماست بهش بدین وقتی دیدین کاملا خوب شد می تونید بهش غذا کم چرب بدین سرسفره هم مامان جون کنار خروش مرغ و سیب زمینی سرخ کرده بود وقتی دخملی اونارو دید دلش می خواست از اونا بخوره توی آش هم سیب زمینی بود اونارو جداکردم و بهش دادم ولی نازم دست بر دارنبود و باز دلش می خواست بابایی خواست حواس نازنازیو پرت کنه به چیز دیگه ولی نشد یه سیب زمینی بهش دادیم و بازهم می خواست بعداز چند تا خوردن مامان جونی گفت شما اونو بدیم به منو شما غذاتونو بخورید دست مامان جون...
نویسنده :
نسرین
10:57